راه گم کرده دیروز و خیّر امروز | قصه عجیب تحول روحی یک خلافکار سابقهدار
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۲۷۷۹۰
همشهری آنلاین -باران بهاری: میگویند: «سرنوشت را نتوان از سر نوشت» حالا اوست و جوانی از دست رفتهاش. او امروز معروف است اما نه برای مدالهای رنگارنگش. اهالی ری و دیگر شهرها «امین فرزانه» را میشناسند. چون سالهاست تلاش میکند با کمک به دیگران گذشتهاش را جبران کند. حالا مردم امینآقا را نه به عنوان یک زندانی سابقهدار که بهعنوان یک خیر میشناسند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
پرده اولزندگی در خانواده خوشنام
در میدان «راهآهن»، محله «حصیرآباد» جایی که بیشتر خانههایش با حلبی و ضایعات ساختمانی درست شده و در و پیکر درستی ندارد زن و شوهر جوانی زندگی میکنند که ۵ بچه قد و نیمقد دارند. مرد خانه از صبح خروسخوان تا پاسی از شب در مغازه کوچکش منتظر مشتری است تا رزق و روزی مختصر اما حلال برای اهل و عیالش ببرد. مادر هم در خانه از سر و ته خرج زندگی میزند تا دخل و خرج خانه را با هم جفت و جور کند. زن و شوهر هر دو آدمهای خوشنامی هستند و دست به خیر. همسایهها با آنکه میدانند آقا صدیف و پروانه خانم به سختی چرخ زندگی را میچرخانند با این حال هرجا کم میآورند سراغ آنها میروند. آنها با هر زحمتی که هست بچهها را به مدرسه میفرستند اما گویی یک جای کار درست نیست. انگار سرنوشت بازیهایی برای این زن و مرد ساده و بیآزار دارد. آنها هرچه میکنند نمیتوانند درون ناآرام امین را آرام کنند. او آرزوهایی دارد که برای رسیدن به آنها بیتاب است و همین پدر و مادر را نگران میکند.
پرده دومپشت میلههای زندان
مادر پشت درهای بزرگ و وهمانگیز زندان ایستاده است. باورش نمیشود که برای دیدن پسرش باید منتظر گشوده شدن درهای زندان باشد. او که تا چند وقت قبل حتی نمیتوانست نشانی خانه خویشاوندش را به تنهایی پیدا کند و حتماً باید کسی را با خود همراه میکرد حالا راه بیشتر زندانهای کشور را میشناسد. قزلحصار، اوین و.... مادر گوشی را به دست میگیرد و به سختی سعی میکند لبخندی بزند. امین مثل همیشه سرش را پایین میاندازد. دیگر توان نگاه کردن به چشمهای مادر را ندارد.
نشانی از طراوت و جوانی بر چهره مادر نمانده است. تماشای چین و چروکهای صورت مادر و غم عمیقی که بر دل او سنگینی میکند بیشتر از میلههای زندان، او را آزار میدهد. باز هم نخستین جمله را مادر میگوید: «سرت را بلند کن پسرم. هر کسی ممکن است اشتباه کند. مهم این است که اگر خطا کردی برگردی و اشتباهت را جبران کنی.»
امین این جملهها را قبلاً هم از زبان مادر شنیده بود اما این بار حرفهای مادر حال و هوای دیگری داشت. خستگی همه این سالها در صدای مادر جمع شده است و امین احساس میکند برای پایان دادن به این مشقتها باید کاری کند و راهی نو در پیش گیرد.
پرده سومپسری که توبه کرد
مادر با چهرهای درهم وارد خانه میشود و میگوید: «قبول نکردند. میگویند دخترشان را به کسی که سوءسابقه دارد نمیدهند. حق دارند مادرجان. هر پدر و مادری خوشبختی و سعادت فرزندش را میخواهد.» امین با اوقات تلخی میگوید: «اما من عوض شدهام. دیگر نمیخواهم راه گذشته را در پیش بگیرم. میخواهم ازدواج کنم. تشکیل خانواده بدهم و یک زندگی سالم داشته باشم.»
سرش را زیر میاندازد و آهسته میگوید: «او هم من را میخواهد.» چند روز بعد صدای هلهله و شادی از خانه آقا صدیف و پروانه خانم به گوش میرسد. پچپچ همسایهها شروع شد که میگویند: «پسر پروانه خانم توبه کرده. مگه ممکنه کسی که این همه سال خطا رفته یکباره توبه کنه؟»
پرده چهارمماه عسل
خانهای قدیمی و به اصطلاح ویلایی در کوچه امانی جنوبی، محله ۱۳آبان. اینجا جایی است که امین فرزانه در آن زندگی میکند.
در خانهاش همیشه باز است. برای ورود به خانه او که همه امین آقا صدایش میکنند کافی است یک «یاالله» بگویی و پرده جلو در را کنار بزنی. امین آقا تنهاست. میگوید اهل خانه به مسافرت رفتهاند. شاید برای همین است که آشفته و دستپاچه است. برای پذیرایی از مهمانان ناخواندهاش یک لحظه آرام و قرار ندارد. مرتب بین سالن پذیرایی و آشپزخانه در رفتوآمد است. حالا امین آقا را خیلیها میشناسند. حضور در برنامه ماه عسل تلویزیون و چندین مصاحبه با مجلات و روزنامههای مختلف سبب شده که حاج امین به یکی از معروفترین چهرههای شهرری تبدیل شود. بسیاری از ورزشکاران نامی و ستارههای سینما و تلویزیون هم راه خانه امین آقا را به خوبی میشناسند و گاهی سری به او میزنند.
پرده پنجم در راه گرفتن رضایت گرفتن کتک خوردم
تقدیرنامههای جورواجور در خانه فرزانه به چشم میآید. حتی مردم عادی و گروههای مردمنهاد هم در این زمینه کم نگذاشتهاند. فرزانه حالا بیشتر وقت و درآمدش را صرف کمک به انسانهای نیازمند میکند. تلفن همراهش دائم اشغال است و او با صبر و حوصله زیادی به آنها پاسخ میدهد. حاج امین نه مؤسسه خیریهای دارد و نه دم و دستگاهی. همه سرمایه او آبرویی است که در این سالها برای خودش اندوخته است. میگوید: «۲مثقال آبرو دارم و از آن برای کمک به نیازمندان استفاده میکنم. وقتی نیازمندی در خانهام را میزند اگر توان داشته باشم کمک میکنم و در غیراینصورت سعی میکنم پلی باشم بین او و دوستانی که تمکن مالی دارند تا مشکل را حل کنیم.»
امین آقا حد و مرزی برای کمک قائل نیست. از کودکان یتیم و بیسرپرست تا کارتنخوابها و زندانیان، همه و همه در دایره نیکوکاری او میگنجند. چند نفری که حاج امین با وساطت طنابدار را از گردنشان باز کرده حالا از دوستان پروپا قرص او هستند. میگوید: «بسیاری از کسانی که به اعدام محکوم میشوند استحقاق یک فرصت دوباره و جبران گذشته را دارند. حالا در ۵۵سالگی انرژی زیادی ندارم. جوانتر که بودم برای گرفتن رضایت پیشقدم میشدم. بارها در این راه کتک خوردم و گاهی اوقات هم موفق به گرفتن رضایت میشدم.»
پرده آخرکمک به دیگران حتی در حبس
امین آقا، همسری همراه و همدل و ۳ دختر سربهراه دارد و از زندگی ساده و بیتجملش راضی است. او گذشتهاش را پنهان نمیکند تا درسی باشد برای دیگران که بدانند بار کج به منزل نمیرسد. امین آقا چه کرده بود که مستحق بخشش و بازگشت شد. میگوید: «پدر و مادرم انسانهای شریفی بودند. پدرم، مداح و نوکر اهلبیت(ع) بود. آنها به حلال و حرام زندگی اهمیت میدادند و هیچگاه لقمه حرام در سفره ما نگذاشتند. پدرم ظاهراً کاسب بود اما کسب و کار پررونقی نداشت. یک جعبه گوجهفرنگی چند روز در مغازه میماند و دست آخر شاید بخشی از آن فاسد میشد. با این حال همیشه دست خیر داشت و از همان اندک داشتههایش انفاق میکرد. لقمه حلال پدر و شیر پاک مادر سبب شده بود تا من حتی در زندان هم که بودم سعی میکردم به دیگران کمک کنم. اگر خوراکی داشتم با دیگران تقسیم میکردم. بعضی از زندانیها مشکل روحی داشتند و تحمل زندان برای آنها آسان نبود. من آنها را هم، جمع و تلاش میکردم کمک کنم تا دوره حبس را آسانتر سپری کنند.»
خرجخانه در راه یاری کودکان سرطانی«زهرا دانایینژاد» با تمام مخالفتهای خانوادهاش تصمیم گرفت به امین فرزانه اعتماد کند و برای آغاز راهی نو در زندگی به او انگیزه بدهد. حالا او و امین آقا ۲۴سال از زندگی مشترکشان میگذرد و آنها صاحب یک خانواده هستند. فرزندانی سالم و صالح و یک نوه دوستداشتنی. میگوید: «هیچ مخالفتی با کارهای خیر همسرم ندارم. ما زندگی خوبی داریم و من این زندگی را مدیون نیت خیرخواهانه همسرم هستم. خوشبختانه دست امین آقا به دهانش میرسد و ما هم در زندگی کم و کاستی نداریم.» همسر امین فرزانه هم در این سالها آموخته است که نسبت به نیاز نیازمندان بیاعتنا نباشد. میگوید: «از خرجی خانه مقداری را پسانداز و آن را در راه خیر هزینه میکنم. همسرم تا ۲سال قبل نمیدانست من مبلغی از خرجی خانه را به کودکان سرطانی کمک میکنم و زمانی که متوجه شد تشویق کرد که این کار را ادامه بدهم.»
گریههای مادرمحسین، برادر کوچکتر حاج امین پا جای پای پدر گذاشته و حالا مداح است و نوکر اهلبیت(ع). میگوید: «مادرم زنی مهربان و رئوف بود. وقتی برف و باران میبارید همه خوشحال بودند و او گریه میکرد. روزی از مادرم پرسیدم چرا هر وقت باران و برف میبارد گریه میکنی؟ مادرم گفت نگران کسانی هستم که خانه و سرپناهی ندارند و در این برف و باران باید کنار خیابان باشند. کسی که چنین دیدگاهی نسبت به زندگی دارد حتماً بچههای صالحی تحویل جامعه میدهد. حتی اگر بچهای برای مدتی راه را گم کند.»
دوست پدرم بود«علی نعمتی» فرزند یکی از دوستان قدیمی فرزانه است. میگوید: «امین آقا با پدرم دوست بود. من از بچگی با او آشنا شدم.» نعمتی میگوید: «همه آنهایی که امین فرزانه را میشناسند میدانند که او در گذشته خطاهایی داشته و این از صداقت عمو امین است که دروغی در باره خودش نمیگوید و پردهپوشی نمیکند. اما چیزی که خیلیها نمیدانند این است که امین فرزانه هیچگاه نسبت به وضع نیازمندان بیتفاوت نبوده است. پدرم میگفت عمو امین فقط با کسانی درگیر میشد که زورگویی میکردند. خدا را شکر میکنم که حالا عمو امین بهواسطه نیت خیرش صاحب زندگی آبرومندانهای است و خیلیها او را بهعنوان فردی خیّر میشناسند.»
یک خاطره شیرین«ناصر رستمی» از دوستان امین فرزانه است. او خاطرهای از امین آقا تعریف میکند و میگوید: «درویشی را میشناختم که پاتوقش میدان شوش بود و گاهی مورد کملطفی بعضی از کاسبان قرار میگرفت.
روزی از زبان او شنیدیم که میگفت: «من در اینجا فقط یک مرد دیدم. او ۳روز مرا به خانه خودش برد. از غذایی که خودش میخورد به من داد و به من احترام گذاشت. در حالیکه دیگران تحویلم نمیگرفتند. بعدها من متوجه شدم مرد نیکوکاری که درویش از آن صحبت میکرد امین فرزانه است.» رستمی میگوید: «پدر امینآقا نوکر اهلبیت(ع) بود و زلفش را به مهر اهلبیت(ع) گره زده بود و همین موضوع سبب بازگشت امین آقا شد.»
همه او را میشناسند«جعفر شکفتهفر» یکی از معتمدان محله «نفرآباد» و از دوستان فرزانه است. میگوید: «حدود ۳۰سال قبل با امین فرزانه آشنا شدم. مهمترین ویژگی این مرد سخاوت و مردانگی اوست. امین آقا از کمک خسته نمیشود. سالها همه زندگی خود را وقف مردم کرده است. ندیدهام که در مواجهه با نیازمندی چهره ترش کند یا او را از خود ناامید کند. فقط یک چیز حاج امین را ناراحت میکند و آن دروغ و فریب است. وقتی کسی به دروغ، خود را نیازمند جلوه میدهد حاج امین سخت آزرده میشود.»
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشرشده در همشهری محله منطقه ۲۰در تاریخ ۱۳۹۴/۰۶/۳۰
کد خبر 798627منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: امین فرزانه اهل بیت ع امین آقا حاج امین سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۲۷۷۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کریخوانی فوتبالی عجیب پدر و پسر کشتیگیر؛جنگ قرمز و آبی در خانه قهرمان
به گزارش قدس آنلاین، فردین معصومی، کشتیگیر مازندرانی سنگین وزن سابق تیم ملی کشتی، در حاشیه مراسم واگذری سهام دو باشگاه استقلال و پرسپولیس ابتدا درباره تماشای کشتی در ماههای اخیر گفت: بله کشتی را که همیشه دنبال میکنم بخصوص که حالا امیررضا (اشاره به پسرش که کنارش ایستاده) در مسابقات حضور دارد.
معصومی در پاسخ به این سوال که آیا فوتبال را هم دنبال میکند و فکر میکند کدام تیم قهرمان لیگ برتر خواهد شد گفت: اینکه پرسیدن ندارد، باز هم پرسپولیس قهرمان میشود.
معصومی درباره رفتن گلمحمدی و حضور اوسمار در راس کادر فنی تیم محبوبش گفت: به هر حال این حاصل زحمت آقا یحیی بوده و هنوز نمیشود به مربی جدید نمرهای داد و بگوییم ایشان کار کرده اما به هر حال هر کسی برای پرسپولیس بزرگ زحمت بکشد هوادار دوستش دارد و ما هم از ایشان تشکر میکنیم.
این کشتیگیر سابق درباره اینکه با توجه به استقلالی بودن پسرش مشکلی بین آنها ایجاد نمیشود، گفت: نه ،به هر حال هر کسی آزاد است یک رنگ و یک تیم را دوست داشته باشد. ما هم برایشان آرزوی موفقیت میکنیم. آنها همیشه دوم میشوند و آن پایینها هستند و تنور لیگ را داغ کردهاند.
در ادامه علیرضا، فرزند کشتیگیر معصومی، درباره کریخوانیهای پدرش گفت: من و بابا خیلی در این حال و هواها نیستیم. فقط مهم این است که الان کدام تیم در رتبه اول است و در صدر جدول قرار دارد تا ببینیم آخر فصل چه پیش میآید.
اینجا بود که دوباره فردین معصومی در بین کلام پسرش گفت: البته الان جام نمیدهند و جام را آخر فصل میدهند.
سپس امیررضا معصومی گفت: امیدوارم همین روند صدرنشینی برای استقلال ادامه داشته باشد.
او درباره شرایط خودش هم گفت: من بعد از مسابقات جام بین المللی جام یاشاردوغو به تیم جوانان اضافه شدم و امیدوارم بتوانم به کشتی کشورم در رده جوانان کمک کنم. فکر کنم حدود دو ماه دیگر مسابقات آسیایی جوانان برگزار میشود و بعد از مسابقات المپیک پاریس هم رقابتهای قهرمانی جهان را داریم. امیدوارم تیم کشتی ما در مسابقات المپیک پاریس و جوانان ما در جهانی بهترین عملکرد خود را داشته باشند.
او درباره مسابقات انتخاباتی آمریکا که اتفاقات بزرگی در آن رخ داد و کشتیگیران بهنامی حذف شدند و به المپیک نخواهند رفت، گفت: بله، همیشه در سال المپیک یک پوستاندازی میشود در تیمهای کشتی دنیا که آمریکا هم از این قضیه مستثنی نبود. ما هم تغییر سرمربی تیم ملی کشتی و آمدن آقای محسن کاوه را به فال نیک میگیریم و همانطور که در مسابقات آسیایی درخشیدند امیدوارم در المپیک هم بدرخشند. همانطور که میدانید کشتی همیشه جورکش کاروان ورزشی ایران بوده و امیدوارم در المپیک هم این را به همه ثابت کند.